8 «برخداوند توکل کن پس او را خلاصی بدهد. او رابرهاند چونکه به وی رغبت میدارد.»
9 زیرا که تومرا از شکم بیرون آوردی؛ وقتی که بر آغوش مادر خود بودم مرا مطمئن ساختی.
10 از رحم برتو انداخته شدم. از شکم مادرم خدای من توهستی.
11 از من دور مباش زیرا تنگی نزدیک است. و کسی نیست که مدد کند.
12 گاوان نربسیار دور مرا گرفتهاند. زورمندان باشان مرااحاطه کردهاند.
13 دهان خود را بر من باز کردند، مثل شیر درنده غران.
14 مثل آب ریخته شدهام. وهمه استخوانهایم از هم گسیخته. دلم مثل موم گردیده، در میان احشایم گداخته شده است.