1 بگذارید سرود عاشقانۀ خویش را برای محبوبم بسرایم،سرودی در وصف تاکستانش:محبوب مرا تاکستانی بودبر دامن تپهای حاصلخیز.
2 او زمینِ آن را کند و آن را از سنگها زُدود،و بهترین موها را در آن غرس کرد.برجی نیز در میانش ساخت،و چَرخُشتی در آن کَند؛آنگاه به انتظار نشست تا انگور بیاورد،اما انگورِ تلخ آورد.
3 حال ای ساکنان اورشلیم و مردمان یهودا،میان من و تاکستانم حکم کنید.
4 برای تاکستان من دیگر چه میشد کرد، که در آن نکردم؟پس چرا چون منتظر انگور بودم، انگور تلخ آورد؟