3 آنها میگویند: «بیایید زنجیر بندگیِ خداوند را پاره کنیمو خود را از قید و بند او آزاد سازیم.»
4 خداوند که در آسمان بر تخت خود نشسته است،به نقشههای ایشان میخندد.
5 آنگاه از روی خشم آنها را سرزنش مینمایدو با غضب خود آنها را به وحشت انداخته، میفرماید:
6 «من پادشاهِ برگزیدهٔ خود را در صهیون،کوه مقدّس خود، بر تخت نشاندهام.»
7 پادشاه میگوید: «من فرمان خداوند را اعلام میکنم، او به من گفته است:'از امروز من پدر تو شدهام،و تو پسر من هستی.
8 تو از من بخواه، و من تمام ملّتها را میراث تو میسازم؛و تمام زمین از آن تو خواهد بود.
9 تو با عصای آهنین بر آنان حکمرانی خواهی کردو مانند کوزهٔ کوزهگران آنان را درهم خواهی شکست.'»