6 وقتی از امنیّت برخوردار بودم به خود گفتم:«من هرگز شکست نمیخورم.»
7 خداوندا، تو بر من لطف داشتیو از من مانند کوهی استوار پشتیبانی نمودی،امّا وقتی رویت را از من پنهان کردیپریشان گشتم.
8 ای خداوند، به درگاه تو، زاری کردمو به حضورت نالیدم،
9 گفتم: «از مرگ من چه سودی به تو میرسد؟و اگر من به گور بروم چه نفعی برای تو خواهد داشت؟آیا مردگان میتوانند تو را ستایش کنندو احسانهای تو را بیان نمایند؟»
10 خداوندا، به من گوش بدهو بر من رحمت نما و مددکار من باش.
11 تو غم مرا به رقص و شادی تبدیل نمودی.لباس ماتم را از تنم بیرون آوردیو لباس شادی بر من پوشاندی.
12 بنابراین سکوت نخواهم کردو سرود تشکّر برای تو خواهم سرایید.ای خداوند، ای خدای من،تو را تا به ابد ستایش خواهم نمود.